پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت میرفت.
به علت بیتوجهی یک لنگه کفش وی از پنجره قطار بیرون افتاد.
مسافران دیگر برای پیرمرد تأسف خوردند.
ولی پیرمرد بیدرنگ لنگه دیگر کفشش را هم بیرون انداخت.
همه تعجب کردند.
پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بیمصرف است ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد.
آدم معقول همواره می تواند از سختیها، شادمانی بیافریند و با آنچه از دست داده است فرصت سازی کند!
11131 بازدید
4 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
43 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian