×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

هرکه از عشق گریه کرده . شادی رو تجربه کرده

ماجرای لنگه کفش

پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می‌رفت.
به علت بی‌توجهی یک لنگه کفش وی از پنجره قطار بیرون افتاد.
مسافران دیگر برای پیرمرد تأسف خوردند.
ولی پیرمرد بی‌درنگ لنگه دیگر کفشش را هم بیرون انداخت.
همه تعجب کردند.
پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی‌مصرف است ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد.
آدم معقول همواره می تواند از سختی‌ها، شادمانی بیافریند و با آنچه از دست داده است فرصت سازی کند!

چهارشنبه 18 اسفند 1389 - 12:47:14 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم